تو مریمی آیا؟
شبِ ستارگان و مِه، صدای گاوی که ماغ می¬کشد در گورستان، شبِ پَهن، کلماتِ تنومندِ ایستاده، در ارتفاع ارزان شاخه¬ها، بادِ بارور، مرگ مسیح را بر بیناییام کشاند. لم داده به راحتی، در فکر خدایان باران با انگشت¬هاش بلند، به لمس بتان. خطر خواهم کرد در این معماری کودکانه، به آفرینش انگشتانی، مخاطرهجو. عشقههای [...]